يک کتاب، يک نگاه |
فلُّ سَفَه |
Fallosafah.org — the Journals of M.S. Hanaee Kashani
|
و اما فرهنگ هزاره ...
محمد سعيد حنايی کاشانی
علی محمد حقشناس، حسين سامعی، نرگس انتخابی
فرهنگ معاصر، ۱٣٨۰
درج دو معرفی تحسينآميز و پی در پی از فرهنگ معاصر هزاره در نشر دانش (سال هجدهم، شمارههای ۲ و ۳، ۱۳۸۰) و مقارن با آنها یک معرفی ديگر در جهان کتاب (سال ششم، ش ۱۸–۱۵، آذر– دی ۱۳۸۰) و توصيه و تحسين شفاهی برخی از حُجج ادب و ارباب قلم مرا بر آن داشت که به سراغ اين فرهنگ بروم. اما من چندان خوش شانس نبودم (يا فرهنگ) و به چيزی برخوردم که میتواند موضوع اين يادداشت و تبصرهای بر آن معرفيها باشد.
آنچه در اين معرفيها بيش از هرچيز تحسين میشد معادلهای اين فرهنگ برای ترکيبات و اصطلاحات و جامعيت آن بود، چيزی که معمولاً استخراج آن از فرهنگهای انگليسی به انگليسی حتی برای مترجمان حرفهای نيز غالباً با دشواری همراه است. من نيز به يکی از همين ترکيبات برخوردم، ترکيبی که فهم معنای آن از درک معنای تک تک کلماتش ناممکن است: next to nothing. مستقيم به فرهنگ معاصر هزاره رجوع کردم. معنای پيشنهادی اين بود: تقريباً مفت، تقريباً مجانی. فرهنگ برای چنين معنايی هيچ شاهدی نداشت و معنايی که پيشنهاد میکرد در جملهای که من در اختيار داشتم مهمل محض بود. پس به سراغ همان فرهنگ کهنه و ماقبل هزارهام رفتم که (تقريباً بيست و چند ساله است) ديگر جلد سالمی برايش باقی نمانده و اوراق شده است: Oxford Advanced Learner’s English Dictionary. اين کتابی سبُک است که هر دانشجويی که خواسته باشد زبان انگليسی بياموزد به او توصيه میشود. مدخل next را آوردم و به جستجوی زير مدخلها پرداختم: ~ to nothing. شرح معنا چنين بود:
Scarcely anything; almost nothing: No wonder she’s ill! She eats ~ to nothing.
«بهندرت چيزی»؛ «تقريباً هيچچيز»: تعجبی ندارد که مريض است! بهندرت چيزی میخورد/ تقريباً هيچ چيز نمیخورد. در جملهای که من در اختيار داشتم نيز همين دو معنا مینشست.
اين اشتباه، و نظاير آن که بهتدريج معلوم خواهد شد، البته هرگز از قدر زحمتی که مؤلفان اين فرهنگ پانزده ساله کشيدهاند نمیکاهد و آنچه نقد و معرفینويسان در وصف اين کتاب گفتهاند مبالغه نبوده است، و از اين گونه اشتباهها در هر کاری هست و در ترجمه بيشتر و عريانتر، اما شايد اين اشتباه چيزهايی برای آموختن به ما داشته باشد.
نخست اينکه، اين فرهنگ نيز مانند همهی فرهنگهای دوزبانهی فارسی از شاهد استفادهی اندکی میکند و به مراجعهکننده نشان نمیدهد که اين کلمه يا تعبير و اصطلاح در چه جملهای مینشيند. اين امر علاوه بر فراهم کردن زمينه برای خطا در کار فرهنگنويس، چون خود او نيز نمیتواند در مرور نهايی فرهنگ تشخيص دهد که اين معادلها تا چه اندازه صحيحاند و به همينسان کسانی که نقد و معرفی مینويسند، خواننده را نيز از مشارکت در حدس معنا باز میدارد و ذهن او را تنبل میکند. اين فرهنگ شايد برای برخی مترجمان (چنانکه نوشتهاند) اين نويد را بدهد که اکنون میتوانند با سرعت بيشتری ترجمه کنند چون لازم نيست تلاش بسياری بکنند تا معانی را حدس بزنند و احياناً مرتکب اشتباه شوند. با مراجعه به فرهنگ میتوانند در صورت بروز اشتباه عذری نيز داشه باشند. دوم اينکه، همهی کسانی که خواستهاند بهطور جدی زبان بياموزند حتماً اين اندرز را شنيدهاند که از فرهنگهای دوزبانه استفاده نکنند تا بتوانند بدون نياز به ترجمه متن را بفهمند. اين اندرز شايد محال باشد، اما اندرز خوبی است و فرهنگ دوزبانه، علاوه بر دادن معادل پيشنهادی، با فراهم آوردن شاهد میتواند اين خدمت را نيز به مراجعهکننده بکند. سوم اينکه معادلهای پيشنهادی هيچ فرهنگی نمیتواند حرف آخر باشد و حجت. هر مترجمی حق دارد و بايد در تلاش برای ترجمهی متن حداکثر توان خود و ظرفيت زبان را به کار گيرد و معنا را در جمله بنشاند. در غير اين صورت معادلهای قالبی در راه خلاقيت مترجم موانع جدی به وجود خواهند آورد. چهارم اينکه دادن معادلهای متعدد با چه معياری صورت میگيرد. آيا «تقريباً مفت» و «تقريباً مجانی»، حتی به فرض صحت، دو معادل است؟ (مقايسه کنيد با فرهنگ انگليسی که «بهندرت چيزی» و «تقريباً هيچچيز» را معادل میآورد) و بالاخره، میبايد از نام اين فرهنگ پرسيد. کدام هزاره؟ برای چه سرزمينی و چه تمدنی و چه فرهنگی؟ آيا زمان و تاريخ و فرهنگ را میشود بدين گونه ترجمهی تحتاللفظی کرد؟ ما در کدام هزارهايم (تاريخ انتشار کتاب: ۱۳۸۰ش)؟ ما کيستيم؟ اين فرهنگ برای چه کسانی است؟ آيا نخستين چيزی که از يک فرهنگ دوزبانه میبايد آموخت اين نيست که همواره دو فرهنگ (و بيشتر) وجود دارد؟
اسفند ۱٣٨۰
چهارشنبه، ۲۵ دی ۱۳۸۱
همهی حقوق محفوظ است.