«مفهوم» جامعۀ مدنی: نظارت و تسلّط «مردم» بر حکومت، و نه نظارت و تسلّط ‏‏«حکومت» بر مردم!‏ — فلُّ سَفَه
جمعه، ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ | 
Friday, 29 March 2024 | 
شماره: ۴
عنوان: «مفهوم» جامعۀ مدنی: نظارت و تسلّط «مردم» بر حکومت، و نه نظارت و تسلّط ‏‏«حکومت» بر مردم!‏
گفت و گو با: روزنامۀ شرق
گفت و گو کننده: سهند ستاری
تاريخ گفت و گو: ۱۶ بهمن ۹۲‏
موضوع: سياست


‏«مفهوم» جامعۀ مدنی
 نظارت و تسلّط «مردم» بر حکومت، و نه نظارت و تسلّط ‏‏«حکومت» بر مردم!‏
 

• مشخصه‌های جامعه مدنی از نظر شما چیست که همچنان پس از دو دهه بحث درباره آن در ‏ایران ادامه دارد؟

من در خصوص مفهوم «جامعۀ مدنی» صاحب نظر نیستم و گمان نیز نمی‌کنم که اولاً، لازم ‏باشد در خصوص هرچیزی هرکس «از نظر» خودش تعریفی به دست دهد! ثانیاً، گمان نمی‌کنم که نظر ‏من اهمیتی داشته باشد یا لازم باشد من نظری شخصی در این خصوص داشته باشم! با این همه، من ‏می‌توانم در مقام آموزگار فلسفه گزارشی کوتاه و تاریخی در این باره به دست دهم. برخی مفاهیمی که ما ‏در تاریخ اندیشه داریم، به دست متفکرانی ساخته شده است که تاریخ بر اصالت اندیشۀ آنها مُهر تأیید زده ‏است و ما اکنون شناخت و تعریف بسیاری از مفاهیم را وامدار آنها هستیم. بنابراین، در این گونه موارد ‏بهتر است ببینیم که «تاریخ اندیشه» در تعریف این گونه مفاهیم چه سخنی برای گفتن دارد. نخست لازم ‏است که میان «متمدن» و «مدنی» تمایز قائل شویم. در اینجا، در بحث از «جامعۀ مدنی»، به هیچ وجه ‏مقصود از «مدنی» دو مفهوم مشهور و متضاد «متمدن» و «بدوی» نیست. بسیاری از جامعه‌ها ممکن ‏است «جامعۀ متمدن» باشند، اما «جامعۀ مدنی» نباشند! پس مراد از «جامعۀ مدنی» چیست؟ اصطلاح ‏‏«جامعۀ مدنی» امروز معناهای مختلفی دارد که پیش از هرچیز باید مشخص شود. اول باید مشخص ‏کنیم که این معنا را از کجا می‌گیریم، (۱) از آنچه معاصران ما در ایران به کار می‌برند؟ (۲) یا از آنچه ‏در زبان انگلیسی و جهان انگلیسی‌زبان به کار می‌رود؟ اگر جهان انگلیسی‌زبان را ملاک قرار دهیم، ‏چون ما این اصطلاح را داریم از آن زبان ترجمه می‌کنیم، (۱) از این اصطلاح گاهی خانواده و قلمرو ‏زندگی خصوصی مراد می‌شود، و گاهی (۲) «بخش سوم» جامعه که از حکومت و بازار متمایز است. ‏بدین طریق مراد از «جامعۀ مدنی» آن دسته از مؤسسه‌ها و نهادهای غیردولتی است که بیانگر علایق و ‏ارادۀ شهروندان‌اند، یا به تعبیر دیگر، افراد و نهادهایی که مستقل از دولت‌اند. اما تعریف «جامعۀ ‏مدنی» در نزد فیلسوفان سیاسی چیست؟ ‏

 

‏«جامعۀ مدنی» در نخستین تعریفش، که از ارسطو می‌آید، جامعه‌ای سیاسی (‏koinōnía politikḗ‏) ‏است، دارای «شهروندان آزاد»، و با معیارهای مشترک اخلاقی که در زیر حکومت قانون به تعقیب ‏منافع خود و نیز منافع تک تک افراد جامعه می‌پردازند. «غایت» چنین جامعه‌ای صرفاً رسیدن به منافع ‏فردی نیست، بلکه آن چیزی است که به منفعت عموم مردم است، و البته تک تک افراد نیز از آن سهم ‏می‌برند. در اینجا با توجه به شعارهایی که عوام‌فریبان در دوره‌های بعد دادند و به‌ويژه در نظامهای ‏استبدادی سنتی و نیز نظامهای فاشیستی و کمونیستی قرن بیستم شاهد بودیم، مراد از «منفعت عمومی» ‏چیزی مبهم و انتزاعی و ناملموس نیست که عموم افراد تمامی زندگی‌شان را فدای چیزی کنند که ‏‏«منافع عمومی» یا «خیر عمومی» نامیده می‌شود، اما بعد معلوم می‌شود که این «منافع عمومی» جز ‏‏«منفعت افرادی اندک» یا «جنون خودکامانۀ فردی خاص» به نام «شاه» (در دولتهای استبدادی سنتی) یا ‏‏«رهبر» (در نظامهای فاشیستی و کمونیستی مدرن) نبوده است!‏

 

‏ در دوره‌های بعد، در ترجمۀ لاتینی، به میانجی سیسرو در دورۀ رومیها، و بعد در اواخر قرون ‏وسطی و آغاز دورۀ رنسانس، اصطلاح «جامعۀ مدنی» (‏societas civilis‏) در ترجمۀ عبارت ارسطو به ‏کار رفت. این اصطلاح در دوره‌های بعد مورد توجه فیلسوفان و نویسندگان مختلف قرار گرفت و برای ‏تأکید بر نقش نهادهای مختلف اجتماعی در فراهم شدن «قانون اساسی» و «پاسخگویی دولت» و به ‏وجود آمدن «دموکراسی» به آن اشاره شد. اما «جامعۀ مدنی» ناقدانی هم داشت و دارد. هگل این ‏اصطلاح را کاملاً تغییر معنا داد و از آن حاکمیت «بازار» بر روابط اجتماعی را مراد کرد، و این ‏چیزی بود که توجه مارکس را نیز جلب کرد. انتقادهای هگل از «جامعۀ مدنی» به تعبیر خودش هنوز ‏هم یکی از بحث‌های جالب توجه فلسفی است. اما آنچه سبب شد که مفهوم «جامعۀ مدنی» دوباره به ‏بحثی پرتب و تاب در گفتارهای سیاسی تبدیل شود، نخست، موج «دموکراسی‌خواهی» از اواخر قرن ‏نوزدهم به بعد بود، و سپس تحولات اروپای شرقی و نظامهای کمونیستی در اواخر قرن بیستم، جایی ‏که در آن هیولای «دولت تمام‌خواه» هیچ جایی برای فعالیت آزاد شهروندان، در هیچ عرصه‌ای، باقی ‏نگذاشته بود. اکنون می‌توان گفت که نیاز اجتماعی ایران کنونی سبب شده است که این مفهوم مورد ‏توجه روشنفکران ایرانی و فعالان سیاسی نیز قرار بگیرد.

 ‏

• ‏اندیشۀ «جامعه مدنی» در چه صورتی می‌تواند با موفقیت در ایران عملی شود؟

یک مشکل ما در خصوص برخی مفاهیم فلسفی همین است که خیال می‌کنیم «جامعه مدنی» ‏ابتدا تصور شده است، و بعد آفریده یا ساخته شده است! در خصوص امور بشری تصورات ما نمی‌توانند ‏همان طور از کار درآیند که مثلا در خصوص صنعت صادق است. اینکه از نظر تاریخی در برخی ‏جامعه‌ها زودتر «جامعۀ مدنی» به وجود آمد و در برخی دیرتر حاکی از این است که برخی چیزها بنا ‏به مقدماتی به وجود می‌آیند که شاید نخست هیچ کس آگاهانه به آنها نیندیشیده است! مثلاً، اینکه ایرانیان ‏‏«شاهنشاهی» به وجود آوردند، یا یونانیان «دموکراسی»، چیزی نبوده است که بتوان گفت «فلسفه» آنها ‏را به وجود آورده است، البته به معنایی که ما از «فلسفه» می‌شناسیم. «دموکراسی» یونانی بر وجود ‏‏«فلسفه» و «فیلسوفان» تقدم داشت. همین طور شاهنشاهی ایرانی. بعدها بود که فیلسوفان به نظامهای ‏سیاسی جامعه‌ها و قانونهای اساسی آنها اندیشیدند و آنها را در قالب «مفاهیم» آوردند. و این درست مانند ‏هر فلسفۀ دیگری بود: «طبیعت»، «هنر»، «جامعه» پیش از «علم» و «فلسفه» وجود دارند. بنابراین، ‏اکنون با ويژگیهایی که پیشتر برای «جامعۀ مدنی» شمردیم باید ببینیم چه چیزی مانع از تحقق «جامعۀ ‏مدنی» به‌طور تاریخی در ایران بوده است. دشمنان جامعۀ مدنی این چیزهایند: ۱) استبداد، که مانع از ‏تشکیل هر گروه و صنف و حزب و عقیده و مذهب و دینی می‌شود که از حکومت «جدا» باشد. ۲) ‏ایدئولوژیهای تمام‌خواه، که هیچ چیزی را بیرون از حیطۀ اختیار خود برنمی‌تابند. ۳) آرمانها و ‏ارزشهای تغییرناپذیر فرهنگی که همچون کفش آهنی یا قفس افراد را در خود می‌فشارند و محبوس ‏می‌کنند و امکان حرکت و دگرگونی را از او سلب می‌کنند. بنابراین، اینجا باید دید در ایران از زمان ‏نخستین شاهنشاهی‌اش تاکنون چه جایی برای پیشرفت جامعۀ مدنی وجود داشته است و آیا تاریخ این ‏امکان را به نسلهای آیندۀ ایرانی برای تأسیس چنین جامعه‌ای خواهد داد؟ ‏

• ‏کدام یک از مولفه‌های جامعه مدنی در دوم خرداد ‏۷۶‏ به بار نشست؟ ‏

دوم خرداد ۷۶ جنبشی بود برای به دست آوردن برخی ‌چیزهایی که بعد از سال ۵۸ رفته رفته ‏از دست رفت، با حاکم شدن «وضعیت استثنائی»، یعنی، نخست «انقلاب فرهنگی» و بسته شدن ‏دانشگاهها و بعد «جنگ خارجی» و سپس بسته شدن فضای سیاسی و غلبۀ جناحی خاص و انحصار ‏قدرت، این امکان به وجود آمد که به‌گونه‌ای از تغییر و تحول پدیدآمده در درون خود حاکمیت به سود ‏گشایشی در جامعه استفاده شود. اما این گشایش بس زود متضادهای خود را تولید کرد و ما از آن پس ‏به‌طور آشکار وارد نزاع درونی جناحهای حاکم با عنوان‌های «اصلاح‌طلب» و «اصول‌گرا» شدیم. و ‏این نزاع تا امروز نیز البته ادامه دارد. اما سهم مردم یا «جامعۀ مدنی» نصفه نیمۀ ایران در اینجا تنها ‏محدود به بازی در دایرۀ «اصلاح‌طلب» و «اصول‌گرا» بوده است، سیاهی لشکری برای یکی از دو ‏طرف. ‏

• ‏آیا ماموریت تاریخی این پروژه به اتمام رسیده یا هنوز و بعد از انتخابات امسال هم شاهد ‏عروج دوباره گفتمان جامعه مدنی خواهیم بود؟

‏«جامعۀ مدنی» سرنوشت ناگزیر جامعۀ ایرانی نیست. باید دید آیا جامعۀ ایرانی که به نظام ‏دوهزار و پانصدسالۀ شاهنشاهی خاتمه داد، واقعا می‌دانست «شاه» و «شاهنشاهی» یعنی چه؟ و آیا نظام ‏‏«شاهی» و «سلطانی» و «ارباب و رعیتی» از بین رفت یا نرفت؟ اگر مردم ایران خواستار حقوق ‏شهروندی باشند و بخواهند نه به عنوان برده و خدمتگزار «حکام» بلکه به عنوان صاحب حق و کسی ‏که به اندازۀ خودش از همۀ حقوق انسانی برخوردار است زندگی کنند چاره‌ای ندارند مگر اینکه آگاهانه ‏به پی‌ریزی «جامعۀ مدنی» اقدام کنند. بنابراین، باید دید ضرورت تشکیل «جامعۀ مدنی» تا چه اندازه ‏می‌تواند خودش را به قدرت تحمیل کند و برای خودش جا باز کند.‏

• چرا و چگونه فرآیند شکل‌گیری جامعه مدنی در ایران همواره توسط دولت تحقق یافته و آیا ‏می‌توان از این دُور خلاصی یافت؟ ‏

همان‌طور که در بالا گفتم «دولت» یا «حکومت» استبدادی و تمام‌خواه نمی‌تواند طرفدار ‏شکل‌گیری و گسترش «جامعۀ مدنی» باشد. بنابراین، نباید برای تشکیل «جامعۀ مدنی» به یاری و ‏یارانۀ دولت چشم داشت. «جامعۀ مدنی» و «دولت» وقتی می‌توانند با یکدیگر در آشتی باشند که ‏‏«دولت» نمایندۀ جامعۀ مدنی باشد، اما در جایی که دولت می‌خواهد «ارباب» و «سلطان» و «خدا» ‏باشد، و به هرکه خواست ببخشد و از هرکه خواست دریغ کند و هرکس را که خواست بکشد و هرکس ‏را که خواست زنده نگه دارد، شما با «دولتِ ملت» رو به رو نیستید، بلکه با «طاغوت» رو به رو ‏هستید که خود را «خدای زمین» می‌خواند و جان و مال و ناموس و حیثیت و خلاصه هست و نیست ‏شما در دست اوست! بنابراین، بروید و همین که اجازه می‌دهد زنده بمانید و مثل «سگ» زندگی کنید ‏خدا را شکر کنید!‏

 

* این گفت و گو، با تغییراتی در سالنامۀ روزنامۀ شرق، سه‌شنبه ‏۲۰ اسفند ۹۳‏، منتشر شده است.



مشاهده [ ۵۶۷۰ ]

next top prev
روزنامه‌ها دفتر يادها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / جمعه، ۱۰ فروردين ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9