چرا کسی از تاریخ عبرت نمی‌گیرد!؟ — فلُّ سَفَه
پنجشنبه، ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Thursday, 2 May 2024 | 
شماره: ۶۴۶
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: يكشنبه، ۲۷ آذر ۱۴۰۱ | ۲:۵۰ ق ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۷ آذر ۱۴۰۱ | ۲:۵۵ ق ظ
موضوع: فلسفه

  • چرا کسی از تاریخ عبرت نمی‌گیرد!؟

تا پیش از هگل تصور عمومی، از جمله کتاب‌های حِکمی و حتی دینی شرقی، بر این بود که «تاریخ برای عبرت گرفتن است»: اگر از تاریخ بیاموزیم، دیگر همان اشتباه‌هایی را تکرار نخواهیم کرد که گذشتگان کردند. اما هگل به‌تأکید گفت که «اگر به تاریخ بنگریم می‌بینیم که هیچ‌کس از تاریخ عبرت نگرفته است!» مقصود هگل از این سخن این نبود که کسی از تاریخ چیزی نمی‌‌آموزد! برعکس، مقصود او این بود که چون از تاریخ می‌آموزیم، هرچه هم آموخته باشیم دیگر به کارمان نمی‌آید، چون تاریخ تکرار نمی‌شود! ما انسان‌ها چون می‌کوشیم از اشتباه‌های گذشته درس بیاموزیم، دیگر برخی کارهای گذشته را تکرار نمی‌کنیم، اما نه همهٔ کارها را. بنابراین، تاریخ همواره نو و تازه است. تاریخ همچون رود خروشانی که هراکلیتوس از آن سخن می‌گفت هرگز به یک حال نیست و نمی‌ماند. انسان‌ها دقیقاً به این دلیل که می‌آموزند و می‌توانند بیاموزند هربار چیزهایی نو به صحنه می‌‌آورند که تا پیش از این هرگز نبوده است. «جنگ» را بنگرید! جنگ پدیداری به‌ظاهر تکراری و همیشگی در تاریخ بشر است. اما آیا هیچ‌کس از جنگ دست کشیده است؟ آیا هیچ جنگی مانند جنگ پیشین بوده است؟ خیر! هیچ جنگی مانند جنگ پیشین نیست. انسان با هرجنگ پیشرفت می‌کند. ابزارهای نو می‌‌آفریند. نقشه‌ها و حیله‌ها و ترفندهای نو می‌اندیشد و امید می‌دارد که اگر بار پیشین شکست خورد، این بار پیروز شود. درست مانند بازی‌های ورزشی که هر باشگاه شکست‌خورده‌ای برای این بازی می‌کند که بار بعدی را ببرد. زندگی برای همهٔ ما نیز همین است. همهٔ ما می‌کوشیم تا روزی فرا رسد که سرانجام ببریم، هرچند بارها شکست خورده باشیم. آیا کسی از عشق یا ازدواج یا کاری دست کشیده است، چون یک بار شکست خورده است؟ برخی شاید. اما آیا ما آنان را ملامت نمی‌کنیم؟ آیا ما از آدمیان نمی‌خواهیم با هر بار شکست برخیزند و باز بکوشند! شاید بار بعد موفق شوند! 

اکنون وقتی به جباران و جنایتکاران تاریخ و فاتحان و زورمندان و نظام‌های سیاسی نیز می‌رسیم قاعده نیز همین است. هیچ نظام خودکامه‌ای مانند نظام خودکامهٔ پیشین نیست. تازه به دوران رسیدگان ‌«نظام جدید» گرسنه‌تر و درنده‌تر و بیمارتر و نادان‌تر و بس بی‌همه‌چیزتر از هر پادشاه یا زورگوی پیشین‌اند که دست کم هنوز چیزی از انسانیت می‌دانست. امروز اگر ماکیاوللی سر از گور در می‌‌آورد و به پوتین و شریکان راهبردی او نگاهی می‌افکند، بی‌شک، از این همه زشتی و پلیدی و درندگی به تهوع دچار می‌شد و نمی‌دانست امروز کدام «مردی» و «هنر» و «کاردانی» را باید به یاری طلبید تا از پس چنین آدمیان جنایتکار و شیطان‌صفتی برآید. بیهوده نیست که امروز برخی مردمان کشورهای شرقی، در مقایسه با زمان حال، دیگر مستبدان کذشتهٔ خود را گرامی می‌دارند و بر آنان درود می‌فرستند. آنان هرگز چنین جنایتکارانی را در گذشتهٔ خود به یاد نمی‌آورند؟ این درود، بی‌شک، از آن روست که مردم حاکمان امروز را بسیار جنایتکار و غارتگرتر و بی‌کفایت‌تر از گذشتگان یافته‌اند. پس آیا ما در جنابت و تباهی پیشرفت نکرده‌ایم؟ آیا جنایتکاران نظام جدید به پندار خود از گذشتگان درس نگرفته‌اند تا بی‌رحم‌تر و سنگدل‌تر و جنایتکارتر و بی‌همه چیزتر باشند تا برنیفتند؟ با این همه، این جنایتکاران هنوز مانده‌اند. چرا؟ چون آنان از «انقلاب‌ها»ی پیشین آموخته‌اند. آنان تصور می‌کنند که «نظام‌ها»ی پیشین به اندازهٔ کافی نکشته و شکنجه نکرده‌اند. به اندازهٔ کافی ناپدید و سر به نیست نکرده‌اند. به اندازهٔ کافی آدم نخریده‌اند و پول‌پاشی نکرده‌اند. به اندازهٔ کافی با همتایان خود در دیگر کشورها متحد نبوده‌اند. بیهوده نیست که فاشیست‌ها و کمونیست‌ها و دیگر به اصطلاح انقلابی‌های جهان سومی قرن بیستم نظام‌هایی پدید آورده‌اند به مراتب جنایتکارتر و پست‌تر و درنده‌تر و بی‌همه‌چیزتر. چون هیچ‌کس به اندازهٔ «انقلابی‌ها»ی سابقی که بر کرسی قدرت تکیه زده‌آند از «انقلاب» نفرت و وحشت ندارد. انقلابی‌های سابقی که از «انقلاب» به نان و نوایی رسیده‌اند هرگز دوست ندارند که شاهد انقلابی برضد خویش باشند: چگونه از این کاخ‌ها بیرون شوند؟ اما آیا آنان می‌توانند در برابر امواج خردکنندهٔ «انقلاب» برضد خویش بایستند؟ اگر خودکامگان از نظام‌های پیشین درس سرکوب و جنایت گرفته‌اند تا جنایتکارتر باشند، «انقلابی‌ها»ی امروز هم باید از «انقلاب‌ها»ی گذشته درس‌هایی بیاموزند تا «زیرک‌»تر و «هشیارتر» باشند و «بازی» را ببرند و اگر توان دارند «نظامی» بیافرینند که برای «تغییر» آن دیگر نیازی به «انقلاب» نباشد. جامعه‌ای که برای «تغییر» فرمانروایان در آن به انقلاب نیاز باشد هرگز جامعه‌ای انقلابی نیست. جامعهٔ انقلابی جامعه‌ای است که مردم برای تغییر فرمانروایان و حتی خود «نظام» نیازی به «انقلاب» نداشته باشند. تنها «ستمکاران»‌ و «جنایتکاران»اند که در برابر «خواست مردم» می‌ایستند و از «تغییر» می‌هراسند. «انقلاب» برای پایان دادن به «انقلاب» است. «انقلاب» در هر جامعه‌ای وقتی موفق است که دیگر کسی در پی «انقلاب» نباشد. اگر جامعه‌ای به «انقلاب» نیاز دارد، آن جامعه سالم نیست. برای داشتن جامعهٔ سالم است که مردم انقلاب می‌کنند.

شنبه، ۲۶ آذر، ۱۴۰۱

Telegram: @fallosafahmshk




آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=646
مشاهده [ ۷۶۸ ] :: دنبالک [ ۰ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9